اول سیگار را دیدم، خاکستری تکانده شد و دستی که برگشت توی ماشین. ماشین، خارجی،شیک، آبی نفتی. بعد موها را دیدم. رنگِ روشنِ مصنوعی و زیبا. نیمه صورت را پوشاندهبود. بعد چانهای که میلزرید و بعد اشکها. پشت چراغ قرمز. باران نم نم بهار. کمی مانده به نیمهشب. پنجرهها پایین.
: میخواهی با یک غریبه حرف بزنی؟
خندید. اوهوم
...
دستش بالا آمد و زیر چشمش را پاک کرد.
: میشود دستت را ببینم. ... این انگشتهای کشیده بیخواهان نمیمانند.
گاز داد.
من پیچیدم سمت راست.
فقط موها در خاطرم مانده .
* ح ش
همه چیز از همه جا هرچی میخوای هست...
ما را در سایت همه چیز از همه جا هرچی میخوای هست دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : کل مردم comu بازدید : 560 تاريخ : يکشنبه 30 شهريور 1393 ساعت: 22:22