لبههای کت مثل پرِ کبوتر- در واقع جوجه کبوتر؛ آن بار اولی که میخواهد پرواز کند- بالا و پایین میرفت. کُتی قهوهای رنگ. دخترک با مانتو، با مقعنه، سرمهای رنگ. باد هم نمیتوانست مقنعه را جابجا کند بس که سفت بود. دختر کوتاه بود. انگاری عقبمانده باشد و کوتاه مانده باشد. دستانش دور کمرِ کتِ قهوهای بود.هر چه سرک میکشید ولی نمیتوانست چیزی ببیند. مرد، حتی نشسته بر موتور، زیادی بلند بود. پنجههایش را دیدم که در شکم مرد فرو رفت؛ شکم را از وسط باز کرد و تا بالا جِر داد. حالا میتوانست روبرو را ببیند. لبههای کت بالاتر آمدند. وقت پرواز بود.
* ح ش
همه چیز از همه جا هرچی میخوای هست...
ما را در سایت همه چیز از همه جا هرچی میخوای هست دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : کل مردم comu بازدید : 596 تاريخ : يکشنبه 30 شهريور 1393 ساعت: 22:22